اکنون در همه جای دنیا، نظام تعلیم و تربیت، تقلیدی از مغرب زمین است و هیچ کس حتّی کوچکترین تردیدی به خود راه نمی‌دهد که مبادا این سیستم آموزش، بر محور تکامل و تعالی روحی و اخلاقی انسان  پایه گذاری نشده باشد. اصلاً فرصت یک چنین سوالی پیش نمی‌آید. چرا که هیچ کس در لزوم توسعه با شیوه‌های معمول تردید ندارد و نظام آموزش غربی نیز بر همین مبنا برنامه‌ریزی شده است؛ توسعه‌ی اقتصادی با شیوه‌های نوینی که بعد از انقلاب صنعتی معمول گشته است.

آیا شما در این جمله‌ای که به عنوان نتیجه ارائه شد جایی برای تردید می بینید؟ ادراک این مطلب که این نظام آموزشی در جهت توسعه‌ی اقتصادی پایه گذاری شده هر چند بسیار ساده است اما معمولاً به ذهن کسی خطور نمی‌کند و آموزش و پرورش مدرسه‌ای و دانشگاهی را به معنای مطلق تعلیم و تربیت فرض می‌کنند. برای تحقیق بیشتر در این مطلب می توانیم غایت و هدف دیگری برای آموزش و پرورش فرض کنیم، آنگاه ببینیم نظام آموزشی با آنچه که امروز معمول است تفاوتی پیدا خواهد کرد یا نه.

فی المثل می‌توانیم غایت و هدف نظام تعلیم و تربیت را بر اساس معتقدات اسلامی خود بر این فرمایش علوی بنا کنیم که ولیَکُن ... هَمِّکَ فی ما بَعد المَوت. اگر بخواهیم نظامی آموزش بر مبنای اعتقاد به معاد بنا کنیم چه اتفاقی می‌افتد؟

آیا باز هم مواد اصلی دروس ما همین‌هاست که اکنون در مدارس و دانشگاه‌ها تدریس می‌شود؟

با تغییر در غایت و هدف  اموزش دو تحول اساسی در نظام آموزش و پرورش رخ می دهد که یکی در مواد درسی است و دیگری در روش تعلیم.

مسأله‌ی مدرک‌گرایی فرع بر این دو مطلبی است که عنوان شد. مدرک‌گرایی لازمه‌ی این نظام آموزشی است که در غرب پایه گذاری شده است. وقتی شرط تحصیل امتیازات اجتماعی رفتن به مدرسه و تحصیل در دانشگاه باشد، فی نفسه مدرک گرایی اشاعه پیدا خواهد کرد. چرا که کسب  امتیازات و مناسب اجتماعی مشروط به داشتن مدرک دانشگاهی است. در چنین موقعیّتی چگونه می‌توان از مدرک گرایی پرهیز کرد؟ آنچه که نظام آموزش کنونی را مقبولیت بخشیده همین است و اگر این شرط اساسی را از میان برداریم و مدرک آموزشی را لازمه‌ی کسب امتیازات اجتماعی ندانیم بسیاری از کسانی که امروز در صف طویل کنکورهای گوناگون انتظار می کشند  از تحصیلات صرف نظر خواهند کرد.

آیا تکامل حقیقی بشر در بهشت توسعه یافتگی است؟ اگر این‌چنین باشد دیگر نمی‌توان علوم رسمی را از این نظر که مسیر این توسعه را هموار می کنند به باد انتقاد گرفت.  علوم امروزی دانش تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هستند و در این زمینه میان علوم تجربی و علوم انسانی تفاوتی نیست. با این ترتیب پر روشن است که دانش آموزان باید از همان آغاز ورود اجباری به مدرسه، با ریاضیات که صورت علوم امروزی است آشنا شود و بعد رفته رفته، حساب استدلالی و هندسه‌ی تحلیلی و فیزیک و شیمی و آمار و حساب و احتمالات بیاموزد. و با متدولوژی علوم -که این روزها به آن فلسفه می گویند- این موارد درسی پراکنده را به یکدیگر پیوند دهد.

غایت این دوران طولانی آموزش چیست؟ آیا  انسان بعد از طی مراحل و اخذ مدرک مهندسی یا دکتری صاحب اخلاق حسنه می شود؟ و به بهشت می رود؟ اصلاً این سوال بسیار مسخره است همه ما می‌دانیم که در بهشت دری به نام هندسه یا ریاضیات وجود ندارد. این نظام آموزشی بر محور تعلیم و تربیت اخلاقی انسان طراحی نشده است بلکه هدف اصلی آن آموزش مهارت‌های فنی لازم و تأمین کادرهای تخصصی برای دست یافتن به توسعه یافتگی است.

باز هم به همان نقطه‌ای رسیدیم که از آن آغاز کردیم و پرسش ما در صدر کلام همچنان پاسخ ناگفته، باقی ماند.  قصد ما نیز همین بود که هر چه بیشتر رابطه‌ی علّی فی مابین آرمان توسعه اقتصادی و نظام آموزشی مدرسه‌ای و دانشگاهی  مشخص  شود.

این نظام آموزشی، معلول گرایش عام بشریت به سوی توسعه اقتصادی با روش‌های معمول است و در آن علومی را تعلیم می دهند که راه این توسعه را با تصرف در عالم و غلبه بر طبیعت هموار می‌کنند اگر ما بخواهیم که این روند توسعه‌ی اقتصادی را حفظ کنیم به ناچار باید نیازهای آن را برآورده سازیم و نیاز به متخصص مهم‌ترین علتی است که نظام آموزشی کنونی را بوجود آورده است.

  به یاد بیاورید که همیشه در برنامه‌ریزی‌ها سخن از کمبود متخصص به میان می آید - ما امسال هشتصد مهندس آب کم داریم و پانصد مهندس خاک و ... - تو گویی مهندس ماشینی است، فاقد تمام تمایزات شخصی و کیفیّات روحی. تو گویی متخصص، مرده‌شویی است که میان کافر و مسلمان تمایزی قائل نمی‌شود؛ تعهد او فقط و فقط در قبال تخصص خویش است و اصلاً اهمیّتی نمی‌دهد که در خدمت نظام جمهوری اسلامی باشد یا برای رژیم شاهنشاهی پهلوی کار کند. نظام آموزش غرب، از مدرسه گرفته تا دانشگاه، سعی دارد که آدم‌هایی اینچنین بار بیاورد و الحق باید اذعان کرد که در این جهت موفقیت بسیاری هم داشته است.

ایوان ایلیچ می گوید: «در دورنمای آرمان«رشد و توسعه» نهادها آنچنان قدرت می‌یابند و از خود بیگانگی آنچنان اوج می‌گیرد که نهادها خود «نیاز» می‌آفرینند و خود در جهت ارضای آن برنامه‌ریزی می‌کنند.  در دورنمای سعادت لایزال جامعه مصرفی، تشنگی یعنی نیاز داشتن به پپسی کولا، حمل و نقل یعنی اتومبیل تندرو و شخصی داشتن، گذراندن اوقات فراغت یعنی به تماشای برنامه های معیّن و مقرّر شده پرداختن، سیر و سیاحت یعنی توریسم متظاهرانه هتل پرکن، تفریح و هوا خوری، یعنی هجوم گله‌وار به جاهایی که تبلیغات تجارتی معیّن کرده‌اند.  همان طوری که کشورها بر حسب تولید ناخالص ملّی طبقه بندی می‌شوند، سلسله مراتبی هم بر اساس تولید ناخالص فارغ‌التحصیلان وجود دارد. به این ترتیب، کشوری که می خواهد در سلسه مراتب «رشد یافتگی» ترقی کند، باید به تولید هر چه بیشتر فارغ‌التحصیلان بپردازد اما فارغ التحصیلی که بدین گونه تولید می‌شود به چه کار می آید جز آنکه در خدمت ثروتمندان جهان قرار گیرد؟ و چه تولید پر خرجی!  ... خرج تولید یک فارغ التحصیل دانشگاه، در آمریکا برابر با 5 برابر درآمد متوسط نه یک سال، بلکه یک عمر نیمی از مردم جهان؛ در امریکای لاتین «قیمت» یک فارغ التحصیل دانشگاه 350 برابر «قیمت» هر هم‌وطن دیگر با درآمد متوسط است. قیمت تحصیل کرده‌ها بر پیشانی‌شان حک شده است و همین امر به خودی خود نشان می دهد که ارزش علم در جهان امروز، چیزی جز ارزش تجارتی نیست. دانشگاه امروز به خلاف گذشته، دیگر محل اخلاقی و برخورد عقاید و افکار نیست. تحقیق وتدریس آن هم مطابق برنامه  و در چشم انداز آرمان رشد و توسعه شیوه‌ی تولیدی دانشگاه کنونی است. فدا کردن اعتبار، شخصیت، حرمت وحیثیت انسان به پای بت علم و فن شناسی [تکنولوژی] سوغات بزرگ تمدن مصرفی است و مدرسه و دانشگاه مأمور اجرای این مراسم قربانی است.»

شهید مرتضی آوینی،‌ توسعه و مبانی تمدن غرب، صص 153تا 164، با تلخیص