دانشگاه و علم آموزی
در سطوح بالا، به نحوی که با مفاهیمی مثل تکنیک (علوم فنی) یا آکادمی(علوم انسانی) و یا آزمایشگاه (علوم تجربی) سر و کار داشته باشد،
از دوره دارالفنون در ایران کلید خورد. شاید نتوان به دارالفنون
نام دانشگاه نهاد و موسسین اولین دانشگاه های به سبک امروز را باید چند ده سال بعد
در میان دانشمندان و حاکمان دوره های بعد جست و جو کرد. اما قدر مسلم می
دانیم که ابتدای پروژه دانشگاه و تربیت دانشجو یک فرآیند با اهداف صرفا علمی از
سوی ایران بوده است. که البته تبعات و نتایج فرهنگی ، سیاسی و
حتی مذهبی را به دنبال داشته است. اگر نخواهیم به دنبال اطناب کلام برویم
حداقل می توانیم این را بگوییم که جوان ایرانی، تا قبل از آشنایی با مفهومی به نام
روشنفکری در غرب، بر دوش خود رسالت چندانی برای تاثیرگذاری بر جامعه نمی دید. این به معنی این نیست که جوانان قبل از دارالفنون و دانشگاه، برای جامعه
خود دغدغه مند نبودند. بلکه به معنی آن است که بعد از ورود پدیده
دانشگاه و هویت جدیدی به نام دانشجو، و پیوند آن با روشنفکری، جوانان نه به اعتبار
جوان بودن، یا مسلمان بودنشان( که در این اعتبارات با بقیه مردم فرقی
ندارند) بلکه به اعتبار دانشجو بودنشان، فرد ارزشمند و حامل
یک رسالت نامیده شدند.
۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۳
۱
۰
واحد برادران
این امر که سیاست در پوشش کلام، فلسفه و عرفان
ظاهر می شود اولا بدان جهت است که سیاست با این معارف نسبت دارد و ثانیا صورت خاص
این پوشیدگی مظهر وضع فکری جامعه و نشانه وجود یک مشکل اخلاقی و تاریخی است. نسبت
تفکر با سیاست از مرتبه یگانگی آغاز و تا قهر و بیگانگی کشیده می شود؛ یعنی این
نسبت همیشه و در همه جا ثابت نیست. سیاستمداران گاه خود متفکر و گاهی بکلی با تفکر
بیگانه اند؛ اما معمولا روش و رویه سیاستمداران با اهل نظر تفاوت دارد. تفکر صبور،
آرام، مراقب و مواظب است. اما سیاست چه بسا سال ها به یک قضیه هیچ اعتنایی نکند و
ناگهان تمام توجه را به آن معطوف سازد. سیاست تا خطر را از نزدیک نبیند به آن توجه
نمی کند و چون دست و زبانش به شدت مشغول است به گفته ها خوب گوش نمی دهد و دورها
را نمی بیند (مگر سیاستی که سیاستمدارانش متفکر باشند)؛ به این جهت هر چه بگوییم –
به شرط آنکه روال کارها را به هم نزنیم- اعتنا نمی کند و کاری ندارد که آن گفته ها
آشفته و پریشان است یا بهم مربوط و اصولی و منظم و مبتنی بربنیانی استوار.
سیاست به صورت کار دارد نه به ماده و مضمون و
به این جهت در نزاع های فکری یا مناقشات ایدئولوژیک، وارد نمی شود. حتی فلسفه
خوانده هایی که ملاحظات سیاسی را در نظر دارند پی نمی برند که جوهر فلان مناغشه ی
ظاهرا فلسفی و نظری، سیاست و مقاصد ایدئولوژیک است. ما باید برای سیاست زدگی فکری
بکنیم و بکوشیم سیاست و علم و فکر را از سیاست زدگی جدا و رها سازیم. ولایت حقیقی
سیاست، توام با تفکر است و در آن، تفکر سیاست را راه می برد اما در سیاست
زدگی، سیاست از تفکر جدا می شود و جای آن را می گیرد و تمام شئون و اوصاف آن را به
خود نسبت می دهد؛ به این جهت شاید تفکر دشمنی خوش ظاهرتر و خطرناکتر از سیاست زدگی
نداشته باشد. سیاست زدگی که به صورت های گوناگون و گاهی در هیئت فلسفه ظهور می کند
علف هرزی است که کشتزار سیاست، ایدئولوژی، فلسفه و دین را آلوده و تباه می سازد.
برگرفته از کتاب فلسفه در دام ایدئولوژی
دکتر رضا داوری اردکانی
۰۵ خرداد ۹۳ ، ۲۱:۳۵
۱
۰
واحد خواهران