تقریبا چهل روز از آغاز سال تحصیلی جدید هم گذشت.
و کم کم این ترم به میانه خودش نزدیک می شود.
و باید خود را آماده امتحانات میان ترم کرد.
چراکه امتحان جزئی از دانشگاه است.
همان طور که اشتباهات داوری جزئی از داوری است!
و قاعدتا بعد هم نوبت به امتحانات پایان ترم میرسد.
و تا به خودمان بیاییم یک ترم دیگر هم از دوران دانشجوییمان سپری میشود.
ترم های بعدی هم تا حد زیادی مطابق با همین روال، سپری خواهند شد.
و در نهایت دوران دانشجویی ما به پایان خواهد رسید.
این روند، روند طبیعی دانشگاه است.
به همین دلیل ما کمتر در مورد چرایی آن سوال می کنیم.
برای دریافت نشریه اینجا را کلیک کنید.
و خود را ملزم به رعایت و هماهنگ ساختن، با سیر رسمی دانشگاه میکنیم.
چرا که بودن در دانشگاه و تحصیل در آن، قاعده مشخص خود را دارد.
اما همه این ها مربوط به بعد از آمدن ما در دانشگاه است.
یعنی طبیعی است که وقتی ما اصل آمدن به دانشگاه را پذیرفتیم،
دیگر سعی میکنیم خودمان را با شرایط آن تطبیق بدهیم.
اما در مورد خود اصل انتخاب دانشگاه چه طور؟
چرا به دانشگاه آمده ایم؟
آیا در مورد اینکه باید به دانشگاه بیاییم یا نه، باید چون و چرا بکنیم؟
یا اینکه در این مورد هم باید خود را هماهنگ با سیر کلی جامعه بکنیم؟
تا چه حد ما حق داریم که در مورد چرایی آمدنمان به دانشگاه سوال کنیم؟
ضرورت طرح پرسش بالا چیست؟
و جواب دادن به آن به چه کار ما می آید؟
این یک قاعده است که ما به اندازه ای که صحیح فکر کنیم، صحیح عمل می کنیم.
سوال اینست که در مورد آمدن به دانشگاه آیا ما چنین فرآیندی را طی کرده ایم؟
تا چه حد دانشگاه را آگاهانه انتخاب کرده ایم؟
و تا چه حد تحت تاثیر القائات جامعه این مسیر را برگزیدیم؟
البته الان بحث بر سر خوب یا بد بودن دانشگاه نیست.
طبیعتا دانشگاه و آمدن به آن معایبی دارد و محاسنی.
و می توان در مورد معایب و محاسن آن اندیشید.
اما الان صحبت بر سر این است که ما در انتخاب دانشگاه،
که بخش مهمی از مسیر زندگی مان را تشکیل می دهد تا چه حد اختیار انتخاب داشتیم؟
شاید جواب اولیه ای که به ذهن ما می رسد، این باشد که ما دانشگاه را با اختیار خودمان انتخاب کرده ایم.
خودمان با اختیار خودمان درس خواندیم و بعد کنکور دادیم و وارد دانشگاه شدیم.
و کسی ما را مجبور به آمدن به دانشگاه نکرد.
اما تا چه حد این جواب درست است؟
طبیعی است که آزادی وقتی معنا پیدا میکند که حق انتخاب وجود داشته باشد.
تا جایی که ما به یاد داریم، کسی صحبت از حق انتخاب و یا عدم انتخاب این مسیر را برای ما مطرح نکرد.
برای خود ما هم هیچ گاه این سوال مطرح نشد.
چرا که درس خواندن و آمدن به دانشگاه، جزو بدیهیات زمان ماست.
و اصلا مگر آدم عاقل در بدیهیات، شک میکند؟!!
میتوانیم وسعت نگاهمان را از دانشگاه هم فراتر ببریم.
و به جای سوال از نقش ما در آمدن و انتخاب دانشگاه،
در مورد کل سیستم و نظام آموزشی که در آن درس خوانده ایم، این سوال را بپرسیم.
دوران راهنمایی و دبیرستان و بعد هم کنکور.
هر کدام از این دوران ها یک یا چند سال وقت ما را به خودش مشغول کرد.
آیا میتوان به صورتی دیگر از نظام آموزشی اندیشید که نه در جزئیات بلکه از اساس با نظام آموزشی فعلی متفاوت باشد؟
همه میدانیم نظام آموزشی فعلی که ما در آن درس خوانده ایم و به خصوص دانشگاه، کم و بیش همان نظام آموزشی مرسومی است که در دنیا وجود دارد.
هم در محتوای دروس و هم در نحوه آموزش و ساختار حاکم بر آن، شباهت های بسیاری میان آن ها برقرار است.
یک پرسش اساسی که در رابطه با این نظام آموزشی جهانی مطرح است، این است که غایت این نظام آموزشی چیست؟
آیا ما حق نداریم که پرسش بالا را مطرح کنیم و به دنبال یافتن جوابی روشن برای آن باشیم؟
آیا آن کسانی که در دوران دبیرستان و کنکور و الان در دانشگاه مدام درگوش ما خوانده اند که باید خوب درس بخوانیم، به این پرسش اساسی ما هم جواب داده اند؟
اصلا خود آن ها تا چه حد نسبت به این نظام آموزشی، شناخت داشته اند؟
پس چه کسی باید به این پرسش مهم و اساسی ما پاسخ بدهد؟
آرمان فراروی نظام آموزشی که ما بهترین سال های عمرمان را در آن گذراندیم چیست و چرا؟
البته برای جلوگیری از هرگونه سو تفاهم باید گفت که الان بحث بر سر خوب بودن یا بد بودن درس خواندن و مهندس شدن و این ها نیست.
بحث فعلا این است که آیا ما اساسا حق داریم که سوال کنیم یانه؟
و تا چه حد تاکنون به این سوال اساسی ما پاسخی درخور ارائه شده است؟
تقریبا جوابی که اکثر آن ها به پرسش چرایی پذیرفتن نظام آموزشی فعلی توسط ما می دهند این است:
درس بخوانید تا مهندس بشوید
و فرد مفیدی برای جامعه خود باشید.
و با همین یک جمله، پرونده این سوال در ذهن ما بسته می شود.
اما میتوان در مورد همین جواب مرسومی که داده میشود، بیشتر فکر کرد.
تا بلکه بتوانیم به غایت نظام آموزشی فعلی پی ببریم.
و اگر هم قرار است در دانشگاه درس بخوانیم لااقل بدانیم که چه داریم میکنیم.
و نه این که چون همه یک کاری را انجام می دهند، ما هم آن را انجام بدهیم.
گفته می شود که درس بخوانید تا مهندس بشوید.
البته واضح است که این جواب در فضای دانشگاه فنی مهندسی داده شده است.
و چون همه ما در یک دانشگاه فنی مهندسی درس میخوانیم طبیعی است که قرار است مهندس بشویم.
آن چه که به بودن ما در دانشگاه معنا می بخشد، همین مهندس شدن است.
مهندس شدن نه یک امری عارض بر ما، بلکه تمام هویت اکثر ما دانشگاهیان را تشکیل میدهد.
مهندس یعنی کسی که به مدد علوم و فنونی که آموخته، توانایی تصرف در طبیعت و تغییر آن در جهت یک هدف مشخصی را دارد.
اگر هدف بودن ما در دانشگاه مهندس شدن است، پس میتوانیم این طور نتیجه بگیریم که غایت نظام آموزشی که ما در آن درس میخوانیم این است که مهندس تحویل جامعه بدهد.
اما سوال اساسی که اینجا مطرح میشود اینست که چرا مهندس شدن باید هدف نهایی این نظام آموزشی باشد؟
آیا نمی شد که به جای این هدف، هدف دیگری برای سیستم آموزشی وضع کرد؟
از یک سو همه قبول داریم که هدف دانشگاه تربیت و تولید! مهندس است.
و سوی دیگر نمیدانیم و البته نپرسیدیم که چرا؟!!
شاید به این دلیل که در مقابل این ساختار آموزشی کاملا منفعل بودیم.
و خود را دربست در اختیار آن قرار داده ایم.
به نظر می رسد که ناچاریم، برای شناخت دانشگاه و ماهیت آن نگاهمان را وسیع تر کنیم.
و به تاریخچه شکل گیری این نهاد آموزشی نگاهی بیندازیم.
همان طور که قبل تر گفته شد،
نظام آموزشی فعلی یک نظام جهانی است.
و این نظام آموزش مدرسه ای و دانشگاهی با این صورت و کیفیت، زاییده انقلاب صنعتی است.
بعید است کسی در ادعای بالا تردیدی داشته باشد.
اولین بار که به وجود نهادی به نام دانشگاه احساس نیاز شد،
در اروپا و در قرن هفدهم بود.
اگر چه آموزش و تعلیم همواره در طول تاریخ در جوامع مختلف وجود داشته،
اما آموزشی که در چند صد سال اخیر شکل گرفته از جهات متعددی با گذشته متفاوت است.
شاید بد نباشد از زبان خود غربی ها این ادعا را بیشتر توضیح بدهیم.
الوین تافلر
نویسنده مشهور کتاب موج سوم مینویسد:
با انتقال کار از مزارع و منازل می بایست کودکان را برای زندگی و کار در کارخانه آماده ساخت. صاحبان اولیه معادن، کارخانه ها وآسیاب ها در انگلستان در حال صنعتی شدن ... دریافتند که تقریبا تربیت افراد بالغ اعم از روستاییان یا افراد شاغل در صنایع دستی برای کار مفید در کارخانه غیر ممکن است.( بنابراین، باید به سراغ کودکان رفت و آنان را از کودکی برای کار مفید در کارخانه
ها آماده کرد.) آماده ساختن جوانان برای نظام صنعتی بسیاری از مشکلات بعدی این نظام را به مقدار زیادی حل می کرد. در نتیجه ساختار مرکزی دیگری برای جوامع موج دوم بوجود آمد که همانا آموزش و پرورش همگانی بود. آموزش و پرورش همگانی که بر پایه مدل کارخانه طرح ریزی شده بود خواندن، نوشتن، حساب و قدری تاریخ و موضوعات درسی دیگر را یاد می داد.
همان طور که الوین تافلر اشاره میکند؛
نظام صنعتی کنونی در سراسر جهان برای آنکه نیازهای تخصصی خویش را برآورده سازد
سیستم خاصی را برای آموزش و پرورش تشکل بخشیده است.
که امروزه در مدارس و دانشگاه های سراسر جهان اعمال میشود.
طبیعی است که در پس این نظام یک پارچه جهانی، هدف واحدی وجود داشته باشد.
اما این که چرا این هدف واحد مهندس شدن است، خود موضوعی است که باید مورد بررسی و پرسش قرار بگیرد.
البته اگر اشتیاق ما به علم و تکنولوژی جدید این اجازه را به ما بدهد که ما در مقابل این نظام آموزشی دست به پرسش بزنیم.
و اصلا شان پرسش گری را برای خود قائل باشیم.
و گرنه ما هم میتوانیم مثل سایر انسان های هم عصر خود بی چون و چرا تسلیم وضع فعلی جامعه و جهان باشیم.
اجمالا می توان گفت که از حدود چهارصد سال پیش، نگاه جدیدی به عالم و آدم شکل گرفت.
بر طبق این نگاه جدید، انسان غربی برای زندگی خود هدفی جدید انتخاب کرد.
در این نگاه، هدف انسان نه تغییر خود برای تقرب به خدا، بلکه تغییر عالم در جهت امیال انسان است.
با این طرز فکر، انسان ابزارسازی پدید آمد که عقل خود را در جهت ساختن ابزارهایی به کار می برد
که طبیعت را مطابق خواست خود تغییر دهد.
و طبیعی است که با چنین نگاهی، غایت علم، تصرف بیشتر در طبیعت است.
و غایت تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش، تربیت و ساختن انسانی است که بتواند به علمی، برای تصرف بیشتر در طبیعت مجهز باشد.
نتیجه سیطره چنین نگاهی این است که در دنیای امروز،
بشری در صحنه است که صرفا معنی خود را در ساختن ابزارهای تکنیکی جست و جو میکند.
و سال های طولانی از عمر خود را صرف این کار میکند.
و از این بابت اصلا احساس خسران نمیکند.
چراکه بودن خود را این گونه تعریف کرده است.
و هدفی ورای این، برای خودش قائل نیست.
چنین انسانی، بر مبنای شناخت کمّی خود از عالم، نگاهی خاص به طبیعت، زمین و آسمان و همه آن چه که در گستره جهان است، دارد.
و نسبت خاصی با آن ها و با خود برقرار کرده است.
نظام آموزشی فعلی، و از جمله دانشگاه، در بستر چنین نگاهی شکل گرفته است
.
البته نباید از این بحث ها مخالفت تام با دانشگاه و علوم جدید برداشت شود.
بلکه عدالت اقتضا میکند که ما هر امری را سر جای خودش قرار بدهیم.
منظور از طرح مباحث بالا دعوت به تفکر و شناخت ماهیت دانشگاه است و نه موضع گیری عجولانه.
باید در مورد این موضوع فکر کرد که
نگاه انسان امروز به خود و به عالم، تا چه حد نگاهی درست و حقیقی است؟
و آیا میتوان به نوع دیگری از زندگی و بودن غیر از آنچه که اکنون به ما پیشنهاد میشود، فکر کرد؟
البته لازمه چنین امری اینست که ما گوش خود را به روی هیچ حرفی نبندیم.
و همواره معترف باشیم که آن چیزی که نمی دانیم، بسیار بسیار بیشتر از آن چیزی است که می دانیم.
و خود را ملزم به پیروی از عادات پذیرفته شده زمان خود نکنیم.
تنها در این صورت است که ورای روزمرگی و سیاست،
میتوان قدم در راه تفکر گذاشت.
من یکی از دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان هستم مثل خودتون و یه پیشنهاد براتون دارم.پیشنهاد من تاسیس یک شبکه اجتماعی (مثل فیسبوک یا کلوب)برای دانشجوهای دانشگاه هست و خودم توانایی طراحی و راه اندازیش رو بصورت تمام و کمال دارم.ولی از اونجایی که کلی این در و اون در زدم و کسی به حرف من گوش نکرد تصمیم گرفتم که از طریق تشکل ها برای راه اندازی چنین سایتی اقدام کنم و به عنوان اولین تشکل به سراغ شما اومدم چون به نظرم از سایر تشکل ها دارای فکر بازتر و اندیشه ی خواناتری هستین.اگه بتونید در این کار به من کمک کنید میشه همین شبکه اجتماعی بهترین مرکز تبلیغات و ارائه ی اندیشه در دانشگاه باشه.کمک زیادی هم ازتون نمیخوام فقط بحث گرفتن مجوز برای تاسیس شبکه ی اجتماعی و در صورت امکان گرفتن یک هاست از مرکز فناوری اطلاعات دانشگاه هستش که سایت روی اون طراحی بشه و بعد از اون ارائه تبلیغات جهت جذب دانشجویان به این شبکه اجتماعی.من مطمئن هستم در صورت اجرا شدن این ایده میتونیم جایگزین بهتری برای شبکه های اجتماعی دیگر برای دانشجویان ایجاد کنیم و از طرفی همین شبکه اجتماعی میتونه مهمترین مرکز بحث و تبادل نظر و حتی ایجاد سرگرمی برای دانشجویان باشه.در صورت تمایل به همکاری تا چند روز آینده با ایمیل بنده تماس بگیرید.باتشکر