" گزارشی از زندگی مردم ژاپن در گفتگو با یک ایرانی که 14 سال در آنجا کار کرد"
"زندگی ژاپنی یعنی کار، قمار و تلویزیون/ خانه یک خوابگاه سی متری است که شام و نهار دسته جمعی در آن معنی ندارد" کشور ژاپن و زندگی مردمان آن دیار همیشه برای ایرانیها جذاب بوده است؛ چه آن روزها که سفر به ژاپن برای کار در صدر برنامههای خیلی از جوانان ایرانی قرار داشت و چه آن زمان که شعار برخی سیاستمداران ایرانی تبدیل کشور به یک ژاپن اسلامی بود. هرچند این هر دو تب فروکش کرده است اما هنوز زندگی این مردم سرزمین شرقی که بدجور دل در گرو فرهنگ غرب دارند، رازی است که شنیدن چند و چونش برای ایرانی ها شیرین است. متن زیر گفتگوی مجله «سوره اندیشه» است با حسن حسینی که از سال 1368 برای کار به ژاپن رفته است و مدت 14 سال را در آنجا زندگی کرده است. شش سال هم تجربه زندگی در استرالیا دارد و به کشورهای زیاد دیگری نیز سفر کرده است و اکثر کشورهایی راکه ما نامشان را میشنویم، دیده است. جزئیات ریزی که آقای حسینی در این گفتگو درباره زندگی روزمره مردم ژاپن بیان میکند اگرچه خیلی خلاصه و گذراست اما بسیار قابل تامل است؛ مخصوصا که این روزها چندین سریال کرهای پشت سر هم پخش شدهاند زندگی تاریخی متفاوتی از اهالی شرق آسیا را نمایش میدهند. علی ای حال خواندن برخی شاخصههای سبک زندگی مردمی که از سنتهای عجیب و غریب شرقی به زندگی تکنولوژی زده غرب رسیدهاند حتما جالب و عبرتانگیز خواهد بود:
برای اینکه درکی از زندگی مردم ژاپن
داشته باشیم، قبل از هر تحلیلی خوب است تصویری از زندگی معمول و روزانه یک ژاپنی داشته باشیم. شما ـ که سالها با ژاپنیها زندگی کردهاید
ـ قصه یک روز ژاپنی را برایمان بفرمایید؟
ژاپنیها هم مثل هرجای دیگری تیپها و
طبقات مختلفی هستند که زندگی هر دسته تفاوتهای جدی با دیگری دارد. اما اگر بخواهیم
به فضای عمومی مردم معمولی اشاره کنیم میشود گفت که یک ژاپنی صبح که از خواب بلند
میشود دوش میگیرد، بعد یک چای سبز میخورد، صبحانه خوردن در خانه به هیچ وجه رایج
نیست. در طول مسیر یک صبحانه آماده همراه قهوه میخرند و میخورند. این صبحانه آماده
غذایی حاضری است با محتویات برنج و گوشت یا تخم مرغ و... یعنی خوردن این صبحانه در
وسایل نقلیه عمومی کاری رایج است. یک ژاپنی باید قبل از ساعت هشت کارت ورود به محل
کار را بزند و تأخیرهای اندک عواقب سنگینی دارد. برخی هم البته صبح به همان چای
سبز اکتفا میکنند. در محل کار، ساعت ده یک ربع فرصت استراحت و خوردن چای بیسکویت
دارند و افرادی که صبحانه نخوردهاند از این فرصت برای رفع گرسنگی بیشتر استفاده
میکنند.ساعت دوازده تا یک نیز فرصت نهار خوردن است. غذای ظهر هم غذایی آماده
حاوی برنج و گوشت و سالاد است که توسط شرکتهای تهیه غذا آماده میشود. شصت درصد
هزینه ی نهار را شرکت میدهد و چهل درصد بر عهده کارگر یا کارمند است. ساعت سه هم
مجددا یک استراحت یک ربعی داده میشود و تا ساعت پنج کار ادامه دارد. بعد از آن
امکان اضافه کاری تا ساعت هفت وجود دارد. پس از پایان کار به خانه می آیند و
استحمامی میکنند، قهوه یا چای میخورند و معمولا به قمارخانه ها میروند. قمار تفریح
رایج ژاپنیهاست که معمولا اوقات شب را با آن میگذرانند. بعد از قمار هم که
معمولا نتیجه اش باخت است، با خوردن غذایی مشابه همان غذای آماده ی ظهر، وعده شام
به سرانجام میرسد و بعد دراز کشیدن روی تخت و دیدن برنامههای تلویزیون که نقش
لالایی را دارد و بعد هم خواب. و فردا باز...
زنها چه برنامهای دارند؟
آنچه گفتیم از نظر سطح رفاه ممکن است
تفاوتهایی بین افراد مختلف داشته باشد، اما از نظر زن و مرد بودن تفاوت چندانی
ندارد. همهی روز را کار میکنند و شب را مشغول تفریحی از جنس قمار هستند. زنان
ممکن است کلاس رقص بروند یا در «بار» هم راه دوستان خود جمع بشوند و ضمن نوشیدن شراب با هم حرف بزنند و درد
دل کنند و شعر بخوانند و... البته مردها هم همین برنامه ها را دارند. افرادی دور
هم جمع میشوند با خوردن شراب و سخن گفتن اوقات میگذرانند. قمار حتی کودکان و
نوجوانان را هم مبتلا کرده است. بعضی آنقدر معتاد قمارند که فرصت یک ساعت نهار را
هم به قمارخانه میروند. دولت هم در گسترش این قمارخانه ها همکاری میکند. در هر محل
تعداد زیادی قمارخانه به چشم می خورد.
با
این توصیف شرایط داخل خانه و برنامههای خانوادگی چه شکلی دارد؟
خانواده
مردم ژاپن همان هم پاتوقیهایشان هستند. کاملا رایج است که دو پسرعمو یا دخترخاله
از کنار هم عبور کنند و همدیگر را نشناسند. زن و شوهر و فرزند هم نهایتا در یک آخر
هفته ا ی ممکن است با هم به ماهی گیری بروند، یا مادر با پسرش درباره وقایع مدرسه حرفهایی بزند، اما
جمعی به نام خانواده گرد هم در خانه جمع نمیشوند. وعده های غذایی که همه از بیرون
تهیه میشود و برنامه جمعی شام و نهار و صبحانه در خانه بی معنی است. در یک خانه ژاپنی اساسا پخت وپزی وجود ندارد، یک آشپزخانه بسیار کوچک
برای آماده کردن چای و قهوه و بس. خانه عملا محلی برای خوابیدن است و نه هیچ کار
دیگر. برای همین وقتی فرد متاهل میشود و خانه ای بزرگ انتخاب میکند مجموع مساحت
خانه اش بیش از سی متر نمیشود. اگر مجرد باشد که معمولا تا سن بالای سی سال چنین است، خانه بین شش متر تا حدود
پانزده متر است. بسیار رایج است که مرد یا زن یک هفته یا کم تر و بیشتر به تنهایی به تفریح و
مسافرت برود. به هر حال میشود گفت یک زن و مرد با یکی دو بچه که در یک خوابگاه سی متری
شب را میگذرانند نامش خانواده است.
بچهها چه سرگرمیهایی دارند و از چه
سنی مشغول کار میشوند؟
بچه ها هم سرگرمی های رایج دیگر کشورها
مثل بازیهای کامپیوتری و وقت گذراندن با دوست و رفیق را علاوه بر قمار که همه گیر
است دارند. نکته مهم راجع به کودکان و نوجوانان این است که تقریبا پدر و مادر
ارتباط خاصی با کودک ندارند و مدرسه متولی اداره کودکان است. حتی اگر کودک بیمار
شود پزشک با حمایت بیمه به او رسیدگی میکند و نقشی برای پدر مادر باقی نمانده است.
نکته دیگر این است که نوجوان ژاپنی از دوران راهنمایی، باید خودش پول توجیبی خودش
را در بیاورد و برای همین نوجوانان به کارهایی در حد روزی دو ساعت مشغول میشوند و
تقریبا از سن هجده سالگی مشغول کار تمام وقت میشوند .
راجع به سن ازدواج و مراسم ازدواج؟
اشاره کردم که سن ازدواج بالای سی سال
است. مراسم ازدواج هم عمومیت ندارد. از خواستگاری و مراحل دیگر مثل بله برون،
خطبه، عقد و عروسی که ما میشناسیم خبری نیست. مرد و زن در سن سی سال یا بالاتر در
محل کار یا هرجای دیگر به نتیجه میرسند که باهم زندگی کنند، و زندگیشان را در یک
خانه نهایتا سی متری شروع میکنند. ممکن است پدر و مادرشان را هم مطلع بکنند یا
نکنند. چیزی به عنوان خطبهی عقد و مراسم عقد و مراسم عروسی عمومیت ندارد. شاید
تنها پنج درصد از مردم، مراسمی به عنوان مراسم عروسی میگیرند که مراسم بسیار
پرهزینه ای است و در آن عروس و داماد چند بار لباسهای گرانقیمت عوض میکنند و با
غذاهای بسیار متنوع از مهمانان پذیرایی میکنند. اما این مراسم خاص پول دارترهاست.
مراسم ختم چطور؟
ژاپنیها تا پیش از مرگ هرگز فکر مردن
نمیکنند. برایشان مهم این است که خوب زندگی کنند. وقتی کسی میمیرد هم خیلی راحت،
بسته به سطح مالی مراسمی برایش میگیرند، چند ساعتی جسد را میگذارند تا کسانی که
میخواهند برای ادای احترام حاضر شوند، و بعد به محل سوزاندن منتقل میکنند و یک
شیشه کوچک از خاکسترش را به خانه میآورند و شرابی مینوشند و میگویند خوب زندگی کرد
و مرد! و بعد هم به گفتوگوی معمول خود ادامه میدهند.